۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

شبکه فکر و جزء و کل

لطفا قبل از خواندن اين پست، پست قبلي را بخوانيد.
اما رابطه اين روح جمعي و شبکه فکري که من در دو پست قبل از اون حرف زدم چيه.
طبق چيزي که من از روح جمعي گفتم شبکه فکر همواره بطور طبيعي وجود داره. چه من با شکاک حرف بزنم. چه منجوق نوشته‌هاي من رو بخونه چه هر کدوم پشت درهاي بسته خونمون به تماشاي تلويزيون بشينيم يورش انديشه‌هاي ما به دنياي بيرون هر روز اتفاق ميفته. همه ما آدم‌هاي زنده انگار در يک شبکه عنکبوتي فکر به هم متصل هستيم. من به اين شبکه فکر مي‌گم شبکه فکر جبري. اما نگاه ديگه‌اي هم به نشت انديشه‌هاي ما به جامعه وجود داره. نگاهي که در اون گره‌هاي شبکه عنکبوتي منفعل نيستند و انديشه‌هاشون رو به شکل خام صادر نمي‌کنند. گره‌هاي شبکه با هم حرف مي‌زنند اما نه درباره تخصصشون. نه درباره وضع آب و هوا و نه نقد حوزه‌هايي که تخصصشون نيست بلکه در مورد حاشيه تخصصشون و حاشيه تجربه‌هاي شخصيشون حرف مي‌زنند. به اين ترتيب صحبت من نويسنده در مورد شگرد داستان نويسي نيست. در مورد برخورد جامعه با من به عنوان يک داستان نويسه. در مورد اينه که ما نويسنده‌ها امروز در ايران چه مي‌نويسيم .در مورد اينه که چرا نمي‌تونيم خواننده پر و پا قرص پيدا کنيم. مشکلات جامعه نويسندگان در تجربه شخصي من چيه و .. در شبکه فکر پويا آدم ها صرفا به دنبال پيدا کردن آدم مشابه نيستند و مايلند بدونند حاشيه انديشه حوزه تخصصي ديگه چيه. چيزي که ما نداريم. کمتر پيش مياد آدم‌هايي با تخصص‌هاي مختلف دور هم جمع بشند و بتونند پنج ساعت با هم حرف بزنند. در جمعي که اکثريت با يک نوع تخصصه بحث به سرعت به مشکلات اون تخصص مي‌کشه. زبان تخصصي خاص اون حيطه استفاده مي‌شه و بقيه مثل اينکه بين بيگانه‌ها نشسته باشند کارشون صرفا تماشاست. اما چرا اين شبکه فکر پويا از نظر من مهمه باشه براي پست بعدي.

اين پست در تاريخ 2007/08/30 نوشته شده است.

هیچ نظری موجود نیست: