۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

بازنگري وبلاگ‌ نويسي در سالي كه گذشت

پنجم فروردين دقيقا ده ماه از وبلاگ‌نويسي من مي‌گذره. در اين مدت سعي کردم مطالبي رو به صفحه وبلاگم منتقل کنم که اطلاعاتي رو در اختيار خواننده وبلاگ بگذاره. چه در داستان‌هايي که نوشتم و چه در بخش انديشه‌ها، خط فکري خاصي رو دنبال کردم. من معتقدم بخش عمده مشکلات جامعه امروزي ما ناشي از ضعف شعور اجتماعي ماست. البته اين به معني رد فرضيه‌هاي موجود مثل فرضيه دست نابکار انگليسي‌هاي ملعون، توهم توطئه و غيره نيست.
اصل اول در رشد شعور اجتماعي اينه که بتونيم با هم بطور مستند حرف بزنيم. حرف‌هايي که سر و ته داشته باشه و هر کس بتونه از قالب بحث، حرفي و انديشه‌اي بيرون بکشه. اين اصل اول دو نتيجه قطعي در پي داره. اول اينکه ما رو از فضاي ادبيات شفاهي بيرون مي‌کشه. ما ملتي هستيم که بر اساس ادبيات شفاهي زندگي مي‌کنيم. ادبيات شفاهي اغلب احساس گراست. ادله به دنبال نداره و هيچ‌کس احساس نياز نمي‌کنه که براي حرفش دليلي بياره. از اونجا که حرف‌ها ثبت نمي‌شه به راحتي قابل انکار يا فراموشيه. بنابراين ما اغلب متوجه نمي‌شيم که حرف‌هاي ضد و نقيض مي‌زنيم و حتي باورهاي ضد و نقيض داريم. دوم اينکه به انديشه‌هاي پنهاني که روح جمعي رو تسخير کرده پرو بال مي‌ده و اون رو از دنياي ذهني بيرون مي‌کشه. اغلب ما وقتي حرف‌هاي ديگران رو مي‌شنويم حيرت مي‌کنيم که چطور ديگران هم دقيقا به همون چيزي فکر مي‌کنن که ما فکر مي‌کنيم. خيلي از اوقات اين افکار در دنياي فردي پوچ، خنده‌دار يا واهي به نظر ميان. اما آدميزاد موجود عجيبيه. کثرت براش مشروعيت ايجاد مي‌‌کنه. وقتي همون انديشه‌هاي پوچ رو از ديگران مي‌شنويم به فکر ميفتيم و همين فکر کردن به احتمال زياد به رشد شعور اجتماعي ما منجر مي‌شه.
حدود يک سال پيش که من به فکر وبلاگ‌نويسي افتادم معتقد بودم فضاي وبلاگ‌هاي شخصي براي برآورده شدن اصل اول بسيار مناسبه. اما در طول اين مدت به نظرم اومده وبلاگ‌هاي شخصي در ايجاد يک فضاي گفتگوي مستند اما صميمي عقيم موندن. بسياري از وبلاگ‌ها بعد از مدتي تبديل به يک دفتر يادداشت روزانه شخصي مي‌شن. البته "وبلاگ شخصي" قطعا يک فضاي شخصيه اما سوال من اينه که چقدر شخصي؟ يادمون باشه که خواننده "نمي‌تونه" وارد يک متن کاملا شخصي بشه. چون در متن جايي براي مخاطب وجود نداره. گروهي از وبلاگ‌ها هم گرفتار جذب مخاطب در بخش نظرخواهي‌ها مي‌شن. احساس نياز به داشتن مخاطب سبب شده گروهي از وبلاگ‌نويس‌هاي شخصي به رجزخواني بيفتن. جالبه که تعداد زيادي از نظرات وبلاگ‌ها هيچ حرفي براي گفتن نداره. جمله‌هايي که ترکيبي از کلماتي با بار احساسي مثبت هستند اما معني خاصي ندارن. ترکيب اين دو مسئله سبب شده فضاي وبلاگ‌هاي شخصي بيشتر شبيه تاکسي‌هاي سطح شهر بشه. چند لحظه‌اي سوار مي‌شيم، حرفي مي‌زنيم و بعد پياده مي‌شيم. حرف‌‌هاي کوتاه، گاهي بي‌معني، گاهي اندوهبار و گاهي سرگرم‌کننده. در نهايت فضاي وبلاگ‌هاي ايراني رو مي‌شه به دو دسته شاخص تقسيم کرد. وبلاگ‌هاي خبري و وبلاگ‌هاي سرگرم‌کننده. که البته هيچ‌کدومشون زمينه گفتگو رو فراهم نمي‌کنن.
بي‌شک هيچ‌کدوم از چيزهايي که گفتم نقطه ضعف وبلاگ‌ها محسوب نمي‌شه. من جواب اين سوال که چرا وبلاگ‌هاي شخصي در ايجاد گفتگو عقيم موندن رو با دو فرضيه پاسخ مي‌دم. اول اينکه شايد من تعريف درستي از فضاي وبلاگي ندارم. شايد شخصي شدن وبلاگ‌ها جزء گريزناپذير اين فضا باشه. شايد مجازي بودن اين فضا امکان گفتگوي موثر رو فراهم نمي‌کنه و شايد بايد در اين فضا تعريف ديگه‌اي از گفتگو و مخاطب داشت. دوم اينکه شايد فضاي مجازي وبلاگ‌ها پتانسيل گفتگو رو داشته باشه اما ما نمي‌دونيم چطور در يک فضاي نوشتاري غير رسمي با هم حرف بزنيم. فضايي که مستندتر و مستدل‌تر از فضاي ادبيات شفاهيه اما به اندازه فضاي نوشتاري روزنامه و کتاب و مقاله، چارچوب‌دار نيست.
اين پست رو نوشتم تا همه رو دعوت کنم اين دو فرضيه رو به بحث وبلاگي بگذاريم. شايد راهي براي گفتگو پيدا کنيم يا بازتعريف مناسبي از فضاي وبلاگي به دست بياريم.

اين نوشته در تاريخ 2008/03/25 نوشته شده است.

هیچ نظری موجود نیست: