۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

روشنفکر حذف مي‌شود چون "مي‌تواند" حذف بشود

سايت هفتان در تاريخ 22 تيرماه به مقاله‌اي از ناصر فکوهي در روزنامه کارگزاران با عنوان "روشنفکران: جادوگران عصر جديد" ارجاع داده است. قاعدتا مقاله‌اي با اين عنوان بايد سوالاتي از اين دست را پاسخ بدهد که چگونه يا چرا روشنفکران جادوگران عصر جديد هستند؟ چه تاثيري در عصر جديد دارند که مي‌توان واژه جادوگر را به آنها نسبت داد؟ چه جايگاهي در مناسبات سياسي- فرهنگي يا اقتصادي جامعه دارند؟ چه جايگاهي در شبکه اطلاعاتي دارند؟ اينکه روشنفکران جادوگران عصر جديدند مختص غرب است يا مختص جامعه کنوني ما يا حتي جهان‌شمول است؟
مقاله هيچ ربطي به اين سوال‌ها ندارد. پاراگراف اول اشاره‌اي کوتاه و نامربوط به روشنفکرستيزي در دوره‌هاي تاريخي‌ دارد، سوزاندن متهمان توسط دستگاه تفتيش عقايد، کشتار مسيحيان اوليه در روم باستان و ناگهان کتاب‌سوزي در آلمان نازي. پاراگراف دوم اين نکته را ذکر مي‌کند که اصولا کم پيش مي‌آيد در دوره‌اي از تاريخ همه آدم‌ها يک فکر و يک عقيده داشته باشند و اصولا تفاوت در انديشه امري طبيعيست. بلافاصله نويسنده اين سوال را مطرح مي‌کند که چرا طي صد سال گذشته روشنفکران ايراني "به نوعي مرغ عزا و عروسي" بوده‌اند؟ نويسنده در چند جمله که معني چندان واضحي هم ندارد مي‌گويد: "جامعه از يک سو روشنفکران را آدم‌هايي جدا از مردم، بي‌ريشه، بي‌تاثير، پناه گرفته در برج عاج، بي‌درد، کافه نشين، اخيراً بي‌سواد، بي‌خبر از همه چيز، بيکار… معرفي مي‌کند ولي از طرف ديگر تمايل دارد هر بار که جشني برپا مي‌کند يا به عزايي مي‌نشيند اين روشنفکران را هم به زور سر ميز غذا، البته در ميان سفره و در قالب مرغي قرباني و بريان شده بنشاند و شادي‌اش را با له کردن و تکه‌تکه کردن و خوردن آنها تکميل کند يا غم و نوميدي خود را با خوراندن آنها به عزاداراني که بر سر سفره نشسته‌اند فرونشاند و با به فراموشي سپردن زخم‌زبان‌هاي تند و تيز آنها، رشته کلام را به شيرين سخناني بسپارد که در جشن‌ها براي شادي بيشتر صاحبخانه دعا مي‌کنند و در عزا براي شادي روح ارواح او"‼
در پاراگراف سوم نويسنده که سخت از بدبختي روشنفکران به دردآمده نوک پيکان اتهامش را طرف هر کس غير از روشنفکران مي‌گيرد و مي‌گويد: "به راستي چرا چنين نفرت بيهوده و ابلهانه‌اي از روشنفکران وجود دارد." در ادامه خودش پاسخ مي‌دهد. مي‌گويد زيرا آنها که دشمن روشنفکران هستند نمي‌فهمند دوره استعمار و پسا استعمار به پايان رسيده‼ زيرا روشنفکران هميشه بر خلاف جريان آب شنا کرده‌اند و تفاوتشان از بقيه، ديگران را ترسانده. زيرا روشنفکر در مقابل ساده‌پنداري‌ها و تقليل واقعيت کوتاه نمي‌آيد! و محکم ايستاده. در پاراگراف آخر هم نويسنده که سخت منقلب شده گويي بر سرنوشت تلخ خود گريه مي‌کند و مي‌گويد روشنفکر هميشه تنها بوده و هميشه درد کشيده.
روشنفکر سرمايه‌اش انديشه‌است و ابزار بيانش کلام و در دنياي امروز تصوير. من شهروند انتظار دارم انديشه‌اي منسجم، داراي منطق و پيش‌برنده از متخصص فکر ببينم. انتظار دارم روشنفکر به عنوان کسي که کارش فکر کردن است دنياي انديشه را کمي جلوتر از من ببيند و به زبان من بيان کند. انتظار دارم روشنفکر به شهروند عامي کمک کند اتفاقات و رويدادهاي اطرافش را بهتر درک کند و از زاويه‌اي ديگر ببيند. انتظار دارم روشنفکر به عنوان کسي که ابزار عملش را خوب مي‌شناسد چنان از واژه و تصوير استفاده کند که مرا به بيشتر فکرکردن ترغيب کند نه گرفتار سردرگمي و ابهام بي‌محتوا کند. مقاله بالا که اتفاقا نمونه‌اي‌ست از مقالات روشنفکري امروز –که تازه براي عامه مردم و در روزنامه کثيرالانتشار چاپ شده- کداميک از پارامترهاي بالا را دارد؟ مجموعه مقالات روشنفکري يا اصرار دارد تصوير فنا شده و قرباني شده از روشنفکر ارائه دهد. تصويري که در آن جامعه نمک‌نشناسي‌ست که نمي‌فهمد چگونه روشنفکر براي او فنا شده. يا چنان مي‌نويسد و به تصوير مي‌کشد که حتي در جامعه نخبه هم توان برقراري ارتباط ندارد. البته روشنفکر امروز ما مي‌تواند ديدگاهي مشخصي اختيار کند و بگويد من روشنفکر براي قشر فرهيخته و نخبه توليد انديشه مي‌کنم و تفسير و ساده‌سازي و عامه‌فهمي انديشه‌هايم را به منتقد مي‌سپارم تا اين انديشه‌هاي پيچيده به کمک راهنمايي و تفسير براي مردم قابل هضم شود. روشنفکر امروز ما در ذهن مخاطبش را قشري محدود و نخبه اختيار مي‌کند و براي او داستان و مقاله مي‌نويسد و نقاشي مي‌کند اما در مقابل جامعه داد و فغان سرمي‌دهد که چرا براي ما و درد ما ارزشي قائل نيستند. مقاله آقاي ناصر فکوهي نه من شهروند را تکان مي‌دهد، نه به فکر وادار مي‌کند، نه سوالي در ذهنم ايجاد مي‌کند، نه حتي در پاسخ به سوالاتي که خود طرح مي‌کند جوابي مي‌دهد که در خور يک متخصص فکر باشد. چنين مقاله‌اي به راحتي "مي‌تواند" از زندگي من گذر کند و تاثيري نگذارد و به راحتي سبب مي‌شود من شهروند روشنفکر را غيرخودي بدانم. کسي که از دنياي ديگر و به زبان ديگر و مهمتر از همه براي مخاطبيني ديگر حرف مي‌زند.


اين پست در تاريخ 2008/07/18 نوشته شده است

هیچ نظری موجود نیست: