در طول نزديک به يک سالي که از وبلاگ نويسي من گذشته بارها از اينکه حجم مطالب وبلاگيم از حجم داستانهايي که براي مکتوب شدن نوشتهام بيشتر شده، دلخور شدهام. گاهي فکر کردهام شايد وبلاگ نويسي بهانهايست براي يک نويسنده تنبل که کار جدياش را به تاخير بيندازد. گاهي دوستان نازنيني برايم ايميل فرستادهاند و پيشنهاد کردهاند به فکر نوشتن در يک مجله يا تهيه يک کتاب باشم؛ کاري که کمي جديتر به نظر ميرسد. گاهي هم دوستاني با تعجب به حجم نوشتههاي وبلاگم اشاره کردهاند و گفتهاند: "واقعا اين همه اينجا وقت ميگذاري؟ که چي بشه؟" برخورد با وبلاگنويسي روي ديگري هم دارد. چند روز پيش يکي از دوستان وبلاگخوانم اعتراف کرد که کار احمقانه وبلاگخواني را کنار گذاشته و دارد سعي ميکند به دنياي واقعي بازگردد؛ همانطور که يک معتاد بازميگردد. دوستي ميگفت از اينکه هر روز سري به نوشتههاي بيسرو تهي بزند که دائم همديگر را نقض ميکنند و دست آخر به آدم نميگويند چه چيز درست است و چه چيز غلط، خسته شده. ديگري هم ميگفت وبلاگها براي خودشان طول عمري دارند و بعد از مدتي به چرند گويي ميافتند.
به نظر ميآيد وبلاگنويسي و وبلاگ خواني هر دو تبي گذرا هستند. نه وبلاگ نويس چندان جديست و نه وبلاگخوان. چرا ؟
يکي از جوابها ميتواند اين باشد که وبلاگ هنوز تبديل به يک کالاي فرهنگي نشده. کالا چيزي است که بتواند چرخه اقتصادي ايجاد کند. توليد شود. فروخته شود. در جريان خريد و فروش ايجاد پول کند. براي بالا رفتن ميزان سود کيفيتش را بهبود بخشد. وارد عرصه رقابت با محصولات ديگر شود. تبليغات را جدي بگيرد و خودش را در معرض فروش بگذارد. ذائقه روز را شناسايي کند و در چارچوبي که براي خود تعريف ميکند چنان حرکت کند که بتواند مورد پسند خريدار قرار بگيرد. کالا براي آنکه کالا شود نياز به سرمايهگذاري بر روي خود دارد. زمان، پول، انديشه، ايده نو، جرات ريسک، بخشي از سرمايههاي اوليهايست که بايد به جريان بيفتد تا توليد کننده کالا بتواند انتظار فروش کالايش را داشته باشد. کالاي فرهنگي علاوه بر خصوصياتي که ذکر شد بايد بتواند انديشه روز را شناسايي کند. نقاط ضعف و قوت فرهنگ يک جامعه را ببيند. ابزار بيان انديشهاش را خوب بشناسد و چنان آن را بهکار گيرد که انديشه بيسر و صدا درون دنياي خريدار بخزد. آنجا بنشيند و آرام آرام به فراخور محيطش رشد کند. کالاي فرهنگي بايد بتواند عطش بيشتر خواستن (نميگويم بيشتر دانستن) را افزايش دهد و خريدار را دوباره به بازار فروش کالا بکشاند. به اين ترتيب انديشه اوليه با کالاهاي بعدي ميتواند تغذيه شود تا رشد فرهنگي معنا بيابد.
وبلاگ هنوز براي کاربرانش در ايران يک فضاي سرگرمي بدون تعهد و بدون هزينه است. نه نويسنده خودش را در مقابل آنچه مينويسد مسئول ميداند زيرا وبلاگ را بيشتر يک دفترچه يادداشت شخصي ميبيند تا کالاي فرهنگي و نه خواننده، آنچه دريافت ميکند را جدي ميگيرد زيرا نه بهايي بابتش ميپردازد و نه دريافتهايش را جايي بکار ميگيرد که صحت و سقمش اهميت پيدا کند. خوانندهاي که براي دريافت اطلاعات بهايي نپرداخته (يا فکر ميکند که نپرداخته) کمتر نويسنده را بابت محتواي مطالبش زير سوال ميبرد يا بهچالش ميکشد. منتقد چون وبلاگ را کالا نميبيند به نقد مطالب وبلاگ نميپردازد. زيرا منتقد به نحوي يک بازارياب فرهنگيست و قاعدتا براي جنسي که کالا نيست بازاريابي نميکند. وبلاگها چون همديگر را رقيب نميبينند وارد عرصه رقابت نميشوند و گفتگويي ميانشان درنميگيرد. وبلاگنويسها چون نوشتههايشان را جدي نميگيرند و نميدانند تا چه حد مطالبشان ميتواند مسير تفکر در جامعه را تغيير دهد در مقابل عقايد مخالف يا متفاوت واکنش نشان نميدهند. به اين ترتيب نويسنده در دنياي محدود خودش آنقدر دست و پا ميزند تا خسته شود. خواننده سردرگم مدتي بين انديشههاي پريشان ميگردد و دست آخر بيحوصله از پرسه زدنهاي بيمحتوا به دنياي واقعي بازميگردد و طلاي انديشه لابهلاي نوشتههاي پراکنده، شناسايي نشده باقي ميماند.
اما چطور وبلاگها ميتوانند درآمدزايي کنند؟ ناشران يکي از گروههايي هستند که ميتوانند چرخه اقتصادي وبلاگها را به تحرک درآورند. بسياري از نوشتههاي وبلاگي کتابهاي مصور خوبي ميشوند. خاطرات قابليت تبديل شدن به داستانهاي جذاب کودکان را دارند. طنز جايگاه خوبي در ميان وبلاگها پيدا کرده. دستاوردهاي فردي کتابهاي آموزشي خوبي ميشود. کتابهايي که ميتواند مبناي آموزش شهروند بودن در مدارس ما باشد. روزنوشتها ميتواند سنگ بناي يک مکتب فکري جديد باشد. براي ناشران، وبلاگها فضاي بيهزينهاي است براي آنکه آنها خود، نويسندگان و طراحانشان را انتخاب کنند. در کنار ناشران عوامل ديگري هم وجود دارد که ميتواند وبلاگها را براي صاحبانش منبع درآمد کند. در کشوري که در مدت صد سال دو انقلاب و يک جنگ را پشت سر گذاشته، زندگي غالب روستاييش به زندگي غالب شهري مبدل شده و مباني فکريش به سرعت در حال تغيير است حتي روزنوشتها هم ارزش جمعآوري شدن و تحليل شدن دارد. وبلاگها منبع خوبي براي محققين در دانشگاهها و مراکز تحقيقاتيست. کافيست سازوکاري تعريف کنيم که حق استفاده از مطالب وبلاگها به صورت اسناد اطلاعاتي براي نويسنده وبلاگ محفوظ بماند و پرداخت شود. ورود وبلاگها به مراکز آموزشي اعم از مدارس و دانشگاهها ميتواند اعتباري به وبلاگها بدهد. چرا فقط لوليتاخواني در تهران شکل بگيرد. بعضي از وبلاگها آنقدر مايه انديشه دارند که زمينه وبلاگخواني دستهجمعي شوند. اعتباري که به واسطه همين خوانش گروهي ايجاد ميشود خود ثروت به دنبال خواهد آورد.
اين چند مورد فقط نمونههايي بود از پتانسيل وبلاگها. وبلاگها جاي تامل بيشتري در فضاي امروز ايران دارند. کارکرد وبلاگها ميتواند جديتر از چيزي باشد که ما فکر ميکنيم.
اين پست در تاريخ 2008/06/11 نوشته شده است
۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر